آخرین اخبار
کد مطلب: 79098
مقايسه عملکرد فرهنگي در دولت‌هاي مختلف/ نقش شوراي عالي انقلاب فرهنگي در فرهنگ کمرنگ است/مسئولان فرهنگي به فرمايشات رهبري عمل کنند
تاریخ انتشار : 1393/01/01
نمایش : 811

به گزارش سلام لردگان، محمدطيب صحرايي، محقق، پژوهشگر مسائل سياسي و فرهنگي و عضو هيئت علمي دانشگاه امام صادق(ع) است که تا کنون نظرات بسيار سازنده اي را در مقوله فرهنگ مطرح کرده است. با توجه به نام‌گذاري امسال به نام فرهنگ از سوي رهبري و همچنين تأکيدات ايشان بر مقوله فرهنگ،  شبکه اطلاع رساني دانا گفت و گويي با اين پژوهشگر مسائل سياسي و فرهنگي انجام داده است که مشروح اين گفتگو را در زير مي خوانيد:

 

  * حکومت نسبت به فرهنگ به معناي عمومي و ... وظيفه دارد

  * هر حکومتي بدون رکن «هدايت کلان جامعه» ديني نخواهد بود

* شوراي عالي انقلاب فرهنگي در بُعد حکومتي مي‌بايست اتاق فکر و فرمان فرهنگي اين کشور باشد

 * مقايسه عملکرد فرهنگي در دولتهاي مختلف

 

دانا فکر مي کنيد دليل نامگذاري سال 93 توسط مقام معظم رهبري و اشاره به مقوله فرهنگ در اين نام‌گذاري چيست؟

صحرايي: در خصوص مساله فرهنگ و قبل از ورود به بحث‌هاي هنجاري و رسيدن به بايدها و نبايدها به نظرم بايد به اين موضوع توجه کنيم که فرهنگ را از جهات مختلفي مي‌شود مورد بررسي قرار داد. فکر مي‌کنم حداقل در اين نشست بايد يک نگاه دو قسمتي راجع به فرهنگ داشته باشيم، يک تعريف خيلي عمومي از فرهنگ به معناي روح حاکم بر جامعه مي‌توان ارائه داد، آنچه که فضاي عمومي جامعه را ترسيم مي‌کند به تعبيري که خود مقام معظم رهبري به آن اشاره کرده‌اند. آن هوايي که تمام فعاليت‌ها در آن اتفاق مي‌افتد، تنفسي که مي‌کنيم همه فضاي فرهنگي است. اين يک نگاه خيلي فراگير است.

يک نگاه نزديک‌تر هم هست به معناي فرهنگ عمومي بدين معنا که در اين هوايي که تنفس مي‌کنيم بعضي از امور را به طور خاص فرهنگي مي‌دانيم، مثلا اوضاع اخلاقيات، فکر و رفتارهاي جمعي مردم و ... و يا به طور خيلي واضح بحث هنر. امور هنري و قلمي زيرمجموعه‌اي از عرصه‌هاي زندگي مردم به نام فرهنگ است. خب اين يک دسته بندي است، دسته بندي ديگر که مي‌تواند يک نگاه ماتريسي به ما بدهد اين است که اين سه گروهي که در مورد آن صحبت کرديم هرکدام خودشان دو قسم ديگر هم خواهند داشت و آن اين است که ما يک فرهنگ مردم داريم و کليه کارهايي که در ان زمينه انجام مي‌شود و يک نگاه حکومتي به فرهنگ داريم. يعني فرهنگ از دو طرف مورد تعامل قرار مي‌گيرد و به نوعي از دو طرف بازتاب پس مي‌دهد. اموري که مردم از فرهنگ برداشت مي‌کنند و به فرهنگ اضافه مي‌کنند و اموري که دولت از فرهنگ برداشت مي‌کند و به فرهنگ ارائه مي‌دهد.

اگر اين 3 و 2 را در نظر بگيريم آن‌وقت هرکدام از آن خانه‌هايي که در اين قفسه به دست مي‌آيد تعريف خودش را خواهد داشت. طبيعتا همه اين مقوله‌ها مهم است. بايد يک شبکه گسترده‌اي را تصور کرد که هرکدام از اين ابعاد روي بقيه اثر مي‌گذارد. با اين نگاه و ترسيم خيلي کلي از فضاي فرهنگ، هرکدام از اين خانه‌ها را که دچار يک حرکت و يک اثر بکنيم، به طور شبکه‌اي بر بقيه عناصر نيز تاثير مي‌گذارد يعني اگر مردم يا حکومت يکي از اين خانه‌ها را دستکاري کنند، تنها يک دستکاري مقطعي نخواهد بود و به صورت شبکه‌اي بقيه عناصر هم متاثر خواهند شد، حال اينها را به يک مساله ديگر اضافه کنيم و آن اينکه ما در فضاي زندگي حکومتي‌مان و آنچه که  حکومت ديني مدنظرش است، يک کارويژه خيلي مهم را علاوه بر آنچه که در بقيه جوامع مدنظر است، داريم و مي‌توان گفت که حکومت ديني متولي اداره امور کلان جامعه است.

حکومت ديني يک رکن ديگر هم دارد که اگر اين رکن نباشد، آن حکومت، ديني نخواهد بود و آن عبارت است از "هدايت کلان جامعه"، يعني حکومت صرفا دريافت کننده خواسته‌ها و نگاره‌هاي جامعه و خدمتگزار صرف نبايد باشد.

مثلا يک حکومت غير ديني را مي‌توان با اين جمله ارزيابي کرد که حکومت هر کاري که مي‌کند مي‌خواهد امور کلان جامعه بسامان باشد اما علاوه بر اين حکومت ديني يک رکن ديگر هم دارد که اگر اين رکن نباشد، آن حکومت، ديني نخواهد بود و آن عبارت است از "هدايت کلان جامعه"، يعني حکومت صرفا دريافت کننده خواسته‌ها و نگاره‌هاي جامعه و خدمتگزار صرف نبايد باشد.

 

*حکومت نسبت به فرهنگ به معناي عمومي و ... وظيفه دارد

اگر حکومت ديني است و با يک چارچوب مشروع و قابل قبول روي کار آمده است، آن چارچوب‌ها به حکومت اجبار مي‌کنند که براي هدايت جامعه بايد کاري بکند و نکته آخر در اين بحث اين است که يکي از اصلي‌ترين عرصه‌هاي هدايت جامعه، عرصه فرهنگ است به عبارت ديگر آن مجموعه‌اي که در موردش صحبت کرديم با اين کارويژه حکومت کاملا گره خورده است يعني حکومت نسبت به فرهنگ به معناي عمومي و ... وظيفه دارد.

طبيعتا انقلاب ما و نيز دولت‌هايي که پس از انقلاب آمدند هرکدام متاثر از فضا و امکانات و مقتضيات خودشان در عرصه فرهنگ فراز و فرودهايي داشته‌اند.

 

دانا ديدگاه و دغدغه مقام معظم رهبري به شکل کلي و کليت فرهنگ است يا به عنصر خاصي از اين ماتريس فرهنگي اشاره دارند؟

صحرايي: طبيعتاً آنچه که از صحبت‌هاي ايشان برمي‌ايد، هيچکدام از اين عناصر را جدا نکرده‌اند که بگويند اين مقوله از بقيه مهم‌تر است و ... . مجموعه صحبت‌هاي ايشان نشان مي‌دهد که ما در زمينه‌هاي مختلف خلأهاي متفاوتي را مي‌بينيم البته يک نکته را توجه کنيم که با استدلال‌هاي خيلي مشخص مي‌توان گفت که سطح فکري فرهنگ مردم ايران نسبت به قبل از انقلاب اسلامي به صورت معنادار رشد کرده است. در اين شکي نيست. البته گاهي اوقات دچار برخي نزاع‌هاي ساده انگارانه مي‌شويم که مثلا "قبل از انقلاب دينداري کامل‌تر بوده است" يا "دينداري هم دينداري‌هاي قديم" و ... خب اين با نگاه‌هاي آماري کاملا قابل رد شدن است. گوينده اين صحبت‌ها در بهترين شرايط دارد زمان حال يک جامعه چند برابر شده از لحاظ تراکم جمعيت و ... را با يک جامعه خيلي بسيط نسبت به خودش مقايسه مي‌کند که اين کار به لحاظ علمي محاسبه غلطي است.

 

دانا سطح فرهنگ مردم نسبت به قبل از انقلاب چه تغييري کرده است؟

با استدلال‌هاي خيلي مشخص مي‌توان گفت که سطح فکري فرهنگ مردم ايران نسبت به قبل از انقلاب اسلامي به صورت معنادار رشد کرده است.

فضاي عمومي فرهنگ جامعه ما نسبت به قبل از انقلاب کاملا رشد کرده است آن هم در ابعاد مختلف ولي نکته اينجاست که "ما چه مي‌توانسته‌ايم باشيم؟" و "الان چه هستيم؟" دولت‌هاي ما چه مي‌توانسته‌اند باشند؟ و الان چه هستند؟ و مردم ما هم همين­طور. لذا به طور خاص در صحبت‌هاي فروردين ماه مقام معظم رهبري به نظر مي‌رسد مجموعه نکاتي که در رابطه فرهنگ کنار هم قرار داده مي‌شود، نه دولت را جدا مي‌کند و نه مردم را؛ بلکه مجموعه را با هم مدنظر قرار داده‌اند. مثلا در ديدار با خبرگان مي‌فرمايند «من نسبت به اوضاع فرهنگ نگرانم»، در حالي که آن فضا ناظر به خيلي از ابعاد از جمله مسائل دولتي است. مدتي قبل‌تر هم در سفر به خراسان مسأله سبک زندگي را مطرح کردند و اگر در آنجا سوالات را کنار هم بگذاريم مي‌بينيم که خيلي از آن سوال‌ها به سبک زندگي مردم برمي‌گردد آن هم در ابعاد فرهنگي و البته کمي هم غير فرهنگي، مثلا تعامل با همسايه، با رئيس و ... . اين به معناي همان دو رکن فرهنگي است. هم به معناي هوايي که تنفس مي‌کنيم و هم به معناي فرهنگ عمومي.

دانا فکر مي کنيد دغدغه­‌هاي فرهنگي رهبري از کجا ناشي شد؟

دغدغه‌هاي فرهنگي مقام معظم رهبري نکاتي نيست که يک شبه به ذهن برسد و يا يک ماهه به وجود آمده باشند، مي‌توان يک خط سير را در سخنان ايشان پيدا کرد که مثلا دو سال قبل مسأله سبک زندگي را مطرح کردند و مرتبا به آن تاکيد دارند.

اين دغدغه‌هاي فرهنگي نکاتي نيست که يک شبه به ذهن برسد و يا يک ماهه به وجود آمده باشند، مي‌توان يک خط سير را در سخنان مقام معظم رهبري پيدا کرد که مثلا دو سال قبل مسأله سبک زندگي را مطرح کردند و مرتبا به آن تاکيد دارند. حتما به خاطر داريد که دولت قبلي را به شدت از کارهاي ويتريني کردن پرهيز کردند و فرمودند که «ما نبايد در عرصه فرهنگ کار ويتريني کنيم، کار در فضاي فرهنگي نيازمند دقت، ظرافت و .... است»، خب در فضاي فروردين ماه امسال تمام آن دغدغه‌ها کنار هم قرار مي‌گيرد و تبديل به يک فلش و راهکار براي حرکت مي‌شود، اين فلش را نبايد کليشه‌اي و منحصر به کارهاي دولت ديد و از آن طرف هم نبايد خيلي به امور روزمره شهري و ... تقليل داد.

 

دانا در دين اسلام تا چه ميزان به مقوله فرهنگ پرداخته شده است؟

به نظر مي‌رسد که از قاعده هرم فرهنگي تا آن رأس هرم و اثرگذاري‌هاي حکومتي نيازمند کارهاي متناسب با خودش هستيم. حال مي‌توان به اين مقوله وارد شد که در هر طبقه و ضلع چه کساني اثرگذار مستقيم هستند و مي‌توانند مخاطب اين کلام باشند.

حکومت ديني اگر کار ويژه هدايت عمومي را از دست بدهد ديگر حکومت ديني نخواهد بود. به شرطي حکومت ديني است که علاوه بر مديريت کلان جامعه، هدايت کلان جامعه را هم داشته باشد پس ما نمي‌توانيم بگوييم که دولت، ناظر است، اين حرفي بي‌پايه است.

پس در نگاه اسلامي اساسا ناظر بي‌طرف بودن دولت در فضاي فرهنگي را قبول نداريم، در نهج‌البلاغه مثال‌هاي متعددي است که حضرت علي (ع) در شرح وظايف بين حاکم و مردم، يکي از اصلي‌ترين وظايفي که براي حاکميت معرفي مي‌کند تربيت جامعه است. يعني حکومت ديني اگر کارويژه هدايت عمومي را از دست بدهد ديگر حکومت ديني نخواهد بود. به شرطي حکومت ديني است که علاوه بر مديريت کلان جامعه، هدايت کلان جامعه را هم داشته باشد پس ما نمي‌توانيم بگوييم که دولت، ناظر است، اين حرفي بي‌پايه است. بنابراين اگر کارکرد فرهنگي حکومت ديني را از آن بگيريم، با فرض اينکه بهترين رفاهيات را هم به مردمش ارائه بدهد، ديگر حکومت ديني نخواهيم داشت.

دين اسلام مي‌گويد که هر جايي که تو نيازمند کمک براي رسيدن به کمال باشي، من تو را همراهي خواهم کرد. اگر حکومتي داعيه چنين چيزي را دارد آيا مي‌تواند نسبت به فرهنگ مردم بي‌تفاوت باشد؟ و اساسا اين امر در درونش يک فرار از مسئوليت نيز نهفته است. چطور حکومت خودش را متولي سلامت جسم مردم مي‌داند اما متولي سلامت فرهنگي مردم نداند؟

و نکته دوم اينکه مگر مردم داراي يک سطح به لحاظ فکر و فرهنگ و تحليل و ... هستند؟ آيا بچه‌هاي اين جامعه از زماني که شروع به فهميدن مي‌کنند مسلط به ابزاري هستند که توصيه بکند که دولت ناظر باشد و اينها خودشان بتوانند انتخاب کنند؟ لذا دولت در حکومت ديني در تمام ابعاد فرهنگ هم موظف است و هم بايد برنامه داشته باشد.

اگر بپذيريم که حکومت ديني در قبال فرهنگ مردم موظف است، به نظر مي‌رسد که براي حرکت فرهنگي هر لايه نيازمند يک جايگاه اثرگذارتر است که پيشرو باشد و خود اين هرم هم نيازمند يک رأس است، به عبارت ديگر مي‌توانيد تصويري را متصور شويد که يک هرم داريم که خود اين هرم در درونش هرم‌هاي متعدد دارد. اصلي‌ترين هرم را مي‌شود در هر لايه يک مجموعه خاص تصور کرد، مثلا به نظر مي‌رسد يک اتاق فکر و يک اتاق فرمان فرهنگي در شبکه قانوني و ساختار کشورها جاگذاري شده است اما به نظر مي‌رسد آن جايگاه به اندازه کافي به وظايفش عمل نمي‌کند.

 

* شوراي عالي انقلاب فرهنگي در بُعد حکومتي مي‌بايست اتاق فکر و فرمان فرهنگي اين کشور باشد

دانا وظيفه اصلي شوراي عالي انقلاب فرهنگي و نقش آن در فرهنگ کشور را توضيح مي دهيد؟

صحرايي: به عبارت ديگر شوراي عالي انقلاب فرهنگي در بُعد حکومتي مي‌بايست اتاق فکر و فرمان فرهنگي اين کشور باشد ولي اينگونه نيست. حال اين ممکن است بازبيني‌هاي ساختاري لازم داشته باشد مثلا اينکه اعضايي که به اين شورا مي‌آيند چه ويژگي‌هايي دارند و چه ويژگي‌هايي بايد داشته باشند، آيا کسي که حضورش در شوراي عالي انقلاب فرهنگي شغل پانزدهم اوست، مي‌تواند به معناي جدي به مقوله فرهنگ فکر کند؟ اينکه يک آدمي سالم است به معناي متفکر فرهنگي بودنش نيست، ممکن است يک وزير، وکيل و يا آدم 15 شعله هم متدين خوبي باشد و هم سابقه فرهنگي خوبي داشته باشد ولي سابقه فرهنگي قبلي او کافي نيست براي اينکه الان در جايگاه فرهنگي جمهوري اسلامي بتواند نيازهاي فرهنگي جامعه را به‌روز پاسخ دهد و اين يک نمونه خيلي مشخص از اين اشکال است.

دانا چه اشکالاتي به عملکرد شوراي عالي انقلاب فرهنگي در کشور وارد است؟

شايد اشکال ديگري که مي‌توان به آن اشاره کرد اين است که به مرور در شوراي عالي انقلاب فرهنگي يک عرفي ايجاد شده است و فکر فرهنگي کشور تقليل پيدا کرده است به اين امر که فقط به يکسري از نهادهايي که اين شورا بايد به امور آنها رسيدگي کند، توجه نشان دهد و بارزترين آن هم بحث دانشگاه‌هاست. اگر اخبار شوراي عالي انقلاب فرهنگي را رصد کنيد مي‌بينيد که در يکسال گذشته به طور مثال بيشتر مصوبات و دستور کارهاي اين شورا به عزل و نصب‌هاي فرهنگي برمي‌گردد که البته در دولت جديد گويا همين يک امر هم کنار گذاشته شده است و وزير فرهنگ رأسا پيشتازي مي‌کند، در اين دولت شورا بايد به دنبال وزير هم بدود که عزل و نصب‌هاي وزير را تاييد يا با آنها مخالفت کند و صداي بعضي از اعضاي شورا هم درآمده است که حداقل در گذشته اين يک کار ويژه را جدي مي‌گرفت ولي اکنون آن را هم ندارد.

دانا چند مثال مي زنيد؟

حال اگر گريزي به مجموعه ديگري مثل سازمان بسيج مستضعفين داشته باشيم، چه در بُعد حکومتي و چه در بُعد مردمي‌اش، حضرت امام (ره) بسيج را به گونه‌اي طراحي کردند که در هر دو جا اثرگذار باشد. در اين مساله مي‌شود يک خودآزمايي طرح کرد که مجموعه بسيج در کدام‌يک از اين سه مقوله دارد پيشتازي مي‌کند و آيا واقعا پيشتازي مي‌کند يا خير؟ در يک نگاه دروني بنده معتقدم که بسيج در فضاي فرهنگي پيشتاز نيست، سرمايه‌ةاي هنگفتي به لحاظ فکري، انساني و فرهنگي در اختيار دارد، پشتوانه‌هايخيلي توانمندي دارد ولي به اندازه‌اي که سرمايه در اختيار دارد اثرگذار نيست. گسترده‌ترين نهاد مردمي اين کشور که در لايه‌هاي مختلف از دانش‌آموز، کارمند، دانشجو، روحاني، استاد و ..... را دربرمي‌گيرد و حتي وزارت ارشاد نيز از اين لحاظ به هيچ عنوان نمي‌تواند کارکردهاي بسيج را داشته باشد، ولي مي‌بينيم که بسيج به لحاظ فرهنگي با اين گستردگي پيشتاز نيست. اين به معناي ناديده گرفتن خوبي‌هاي بسيج نيست. اين به اين معناست که ما خيلي مي‌توانيم چلوتر از اينها هدف‌گذاري بکنيم. با اين نگاه به نظر مي‌رسد که شوراي عالي انقلاب فرهنگي خيلي راه براي رفتن دارد. بايد ديد هيأت‌هاي ما، مساجد و .... در تراز انقلاب هستند يا خير؟ لذا اين بحث فرهنگي خيلي بيشتر از اينها گسترده است.

حتي يک فيلم مي‌تواند براي تکان دادن سطح فرهنگي جامعه مورد مطالعه قرار بگيرد، يک فيلم اثرگذار فرهنگي يک لايه جديدي را باز مي‌کند و بعد اين در ابعاد مختلف جامعه تشعشعاتي را به دنبال خودش خواهد آورد، ممکن است آن کسي که آخر خط ايستاده است، چيزي به نام فيلم در ذهنش نباشد اما در اين بازي دومينو مانند حتما خواسته يا ناخواسته اثري را دريافت کرده است و شايد خودش هم متوجه نشود.

دانا بهترين نگاه به فرهنگ چگونه است که از آن ديدگاه به فرهنگ کشور بپردازيم؟

صحرايي: ما در مقوله هاي فرهنگي يک نگاه کل نگر بايد داشته باشيم و يک نگاه جزء نگر، در نگاه کل نگر مستدلاً مي­توانيم بگوييم که در انقلابهاي متعددي که در جهان رخ داده است، هيچ انقلابي به موفقيت انقلاب اسلامي نبوده است، انقلابهايي که حتي معروف هم شده اند و اسامي بزرگي هم برايشان انتخاب شده است مانند انقلاب کبير کجا و ... . با استدلال هاي مختلف مي­توان نشان داد که موفق ترين انقلاب در فضاي جهاني البته پس از انقلاب انبياء، انقلاب اسلامي است. زماني که صحبت از فرهنگ و فکر در لايه هاي مختلف جامعه ميکنيم، حرف ما در قالب 10 سال و 20 سال نمي گنجد، مثلا فضاي فعلي جامعه غرب متاثر از20 يا 50 سال گذشته نيست، چند صد سال يک کاري اتفاق مي افتد، رسوبهاي فرهنگي لايه به لايه روي هم مي نشيند، از جاهاي مختلف نکات مختلف دريافت مي کنند تا يک ظهور مختلف به وجود مي آيد. لذا انقلاب اسلامي در اين سه دهه عمر خود به صورت کاملا انفجاري ظهور پيدا کرد و موفق شده است. براي اينکه به اين استدلال ها هم اشاره اي داشته باشم، اينکه از نگاه بيروني اساسا جريان کلي جامعه بشري به سمتي بوده است که انقلاب اسلامي 180 درجه مخالف آن بوده است، مثلا در انقلاب هاي مختلف از چين، فرانسه، نيکاراگوئه، انگلستان، روسيه و ... نگاه کنيم مي بينيم که در ان زمانها يک جريان کلي اي وجود داشته است که اين انقلاب‌ها يک زاويه اي با آن جريان اصلي پيدا مي کند و حتي برخي مواقع در همان جريان فقط حرف ها را بازخواني مي‌­کنند.

 

دانا نقش انقلاب اسلامي در اين ميان چه بود؟

صحرايي: انقلاب اسلامي اين جريان کلي را نه تنها متوقف ساخته بلکه خلاف جهت شروع به حرکت کرده است و اين حرکت خلاف جريان موج خودش را ايجاد کرده است، اين اتفاق افتاده است و اين شايد حرکت بعدي شما به عنوان رسانه بتواند باشد که نمودار دينداري را در دوره هاي مختلف رصد کنيد و خواهيد ديد که انقلاب اسلامي ايران روي دينداري بشريت اثر گذاشته است و هرچقدر جلوتر مي رويم عليرغم تمام حملات، خروج از اردوگاه غير اسلامي و ورود به اردوگاه اسلامي روز به روز پررنگ تر مي شود، حال اينکه در خود اسلام چه کسي شيعه و چه کسي سني مي شود، حرفي دروني است. حرف اين است که ما دو کفه اصلي را در نظر بگيريم، يکي فرار از دين و ديگري نگاه به دين و در اين کفه دينداري، دين هاي بشري و دين هاي الهي قرار دارد و در کفه دين هاي الهي باز هم کفه مسيحيت و يهوديت و اسلامي و در کفه اسلامي، شيعه يا سني و ... را درنظر بگيريم، يکي از مهم ترين اتفاقاتي که اين نگاه ها را دچار تغيير معنادار کرده است، انقلاب اسلامي بوده است. مثلا در سال 1979 که انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد، در يک زماني انقلاب اسلامي را مي بينيم که جهان به دو قسمت بلوک شرق که رسما مي گويد خدا موهوم است (شوروي و اقمار آن) که پس از انقلاب دچار يک بن بست فکري و يک خلأ تئوريک مي شود که چگونه ميشود آن چيزي که ما به آن افيون توده ها مي گفتيم حالا انقلاب کرده است؟ و يکي اردوگاه بلوک غرب که ميگفت دين مثل سليقه شما در انتخاب رنگ لباستان است، اجازه نداريد در موردش نظر سياسي بدهيد و ... تقسيم شده است و به جز اين دو بلوک مجموعه اي هم داشتيم که کشورهاي عدم تعهد ناميده مي‌­شدند.

اينها را گفتم بدين منظور که خيلي از مخاطب ها خواسته يا ناخواسته مرعوب اين جمله مي شوند که ما منفعليم و ما از فضاي انقلاب عقب افتاده ايم، اما نه در نگاه کلان و تاريخ نگر ما خيلي شتابمان زياد هم هست. مثل کساني که در هواپيما نشسته اند و مي بينند که ابرها آرام حرکت ميکنند و نمي دانند که با چه شتابي حرکت مي کنند. حرف ما اين است که در خود اين هواپيما خيلي کارها را مي توان انجام داد که انجام نميدهيم. لذا آن لايه بيروني احتياج به بحثي بسيار مفصل دارد که در حيطه اين نشست نمي گنجد. اما بحث اين است که اين داخل و تمام کساني که در اين هواپيماي انقلاب نشسته اند، مي دانند کجا نشسته اند و با چه سرعتي حرکت مي کنند؟ به مثابه اين است که کسي خواب بوده و او را داخل هواپيما نشانده اند و به وي مي گويند که تو با چه سرعتي حرکت مي کني و ... خب طول مي کشد که آن شخص باور کند که من دارم حرکت مي کنم.

خيلي از ما مردم فارغ از آن نظريه پردازان بزرگ انقلاب مانند امام خميني (ره) و مقام معظم رهبري زمان مي برد که بفهميم در چه هواپيمايي نشسته ايم و با چه سرعتي حرکت مي کنيم.

خيلي ها به ارزش اين حرکت و اين شتاب انقلاب اسلامي به طور کامل واقف نشده اند و اين وظيفه سرکاروان است که دائما به مردم گوشزد کند که يادتان باشد اکنون با چه سرعتي داريم حرکت مي کنيم و به پيش مي رويم و اين همان نکته اي است که عرض کردم و اينکه انقلاب اسلامي وظيفه هدايت دارد.

دانا فکر مي کنيد در نهايت رهبري از جوانان در اين مسير چه مي خواهد؟

صحرايي: خواهشم اين است که تمام اين حرف ها را با نگاه بيروني و دروني دائما برويم و برگرديم. در اينکه حضرت آقا در مورد جوانان ايران صحبت مي کند ذره اي تعارف وجود ندارد، و عين واقعيت است چراکه ما بهترين جوانان را در اين کره خاکي داريم. بهترين مردم را به لحاظ دينداري داريم و بهترين مردم را به لحاظ آسايش روحي و رواني داريم. مثلا در شرايطي که در جهان امروز برخي از ارزشهاي فکري بشري تبديل به ضدارزش ميشود و بعضي از سرگرمي هاي حاشيه زندگي جايگاه ارزش به خود مي گيرد؛ در اين فضا تغيير نگاه يک اتفاق را به دنبال خودش دارد و بعضي مواقع نگاه مي کنيم که مثلا فلان کار در کشوري که خارج از هواپيماي انقلاب اسلامي است خيلي خوب دارد اجرايي مي شود در اين شکي نيست، و ما در خيلي از مسائل بايد از بقيه ياد بگيريم. اينطور نيست که ما الان در يک مدينه فاضله اي زندگي مي کنيم که نيازي به يادگيري نداريم ولي همه انچه که بيرون مي بينيم از اين قسم نيست و اين نکته خيلي مهم است که بتوانيم مسائل را از هم جدا کنيم، ما خيلي از چيزها را بايد از مردم ياد بگيريم و ايات قرآن نيز همين اشاره را دارند که مردم بايد ياد بگيريد اما چه چيزي را بايد ياد گرفت؟ جواب اين است که آن چيزي که با فطرت ما همخواني دارد. اينکه مثلا به شما بگويند خانواده را که با فطرت انسان درآميخته شده است را کنار بگذاريد و آزادتر و مستقل زندگي کنيد، خب اين تا چه زماني جواب مي دهد؟

 

دانا به نظر شما اقتصاد تا چه ميزان بر فرهنگ تأثير دارد؟

صحرايي: طبق آمار سازمان بهداشت جهاني وابسته به سازمان ملل متحد، آمار رسمي اعلام مي کند که بزرگترين و بيشترين خودکشي ها در کشورهاي مرفه تر جهان اتفاق افتاده است، اين يک تلنگر است که مثلا در کشورهايي مثل افغانستان و کشورهاي آفريقايي و ... آمار خودکشي به اندازه مثلا ژاپن و فنلاند و آمريکا و ... نيست. بايد ديد که چرا در اين کشورها چنين آماري بالاست؟ يکي از مهم ترين علت ها اين است که وقتي به چيزهايي که برايشان به اشتباه تبديل به ارزش شده است، مي رسند تازه مي فهمند که اين هيچ چيز نبوده است و در واقع پوچ بوده است و اينجاست که براي آنها خودکشي معنا پيدا ميکند.

وقتي از نگاه جامعه شناسانه به برخي مسائل نگاه مي­کنيم ميبينيم که جامعه يک واقعيتي است که بايد در يک زمينه و زمانه اي آن را سنجيد، در خلا نمي توان در مورد جامعه صحبت کرد با اين شرايط فعلي جهان و با اين همه رودخانه اي که ما خلاف جهت آنها حرکت ميکنيم، بهترين جامعه را به لحاظ اخلاق، فرهنگ و ... داريم. ولي وقتي وارد ميشويم و از درون نگاه ميکنيم اين نبايد ما را به خواب شيرين ببرد و تصور کنيم که چون بهترين هستيم پس بي خيال شويم.

مقام معظم رهبري به عنوان کسي که اشراف منحصر به فردي به فضاي داخلي و بيروني کشور دارند، از يک طرف اميد واقعي را به جامعه ارائه مي دهند و از طرف ديگر اين اميد نبايد موهوم باشد. من بايد بدانم که چقدر سرمايه در جيب دارم، به سرمايه خودم اميدوار باشم و در عين حال هم بدانم که اين سرمايه به فلان ميزان قدرت خريد خواهد داشت لذا در يک نگاه ايشان جامعه را اميدوار مي کنند که اين واقعي است و موهوم نيست که مثلا جامعه خوب است، جوانان بهترين هستند، جامعه از آن اين ملت است و ... و نمونه هاي ان را هم يکي يکي رو مي کنند و مثلا در دولت اصلاحات و با آن گرفتاري ها و بدکاري هايي که صراحتا بايد گفت آن دولت انجام داد، دانشگاه ملتهب و دانشجو دلزده بود، مقام معطم رهبري پرقدرت اعلام مي کنند که "حرکت علمي" خود ما که آن زمان دانشجو بوديم واقعا برايمان قابل درک نبود که اين حرف يعني چي؟ الان دانشگاه ها ملتهب است و هر بار يک دانشگاه تريبون سياسي گروه هاي مختلف مي شود، چه وقت اين حرف هاست؟ اما مقام معظم رهبري تاکيد بر کار علمي دارند. خب 15 سال ايشان اين کار علمي را در ابعاد مختلف برنامه ريزي و تاکيد کردند که به جامعه اين باور تلقين شد و الان مي بينيم که جوانه هايش در حال آشکار شدن است، اين جوانه هاي 15 سال جلوداري رهبر معظم انقلاب است. حال اگر ايشان اين اميدواري را نمي دادند و 15 سال پيش فقط به مديريت فضاي موجود مي پرداختند که مثلا فلان دانشگاه به هم نريزد و ... الان کار به اينجا نمي رسيد. ايشان فضاي عمومي را در نهايت تدبير همراهي مي کنند ولي افق گذاري مي کنند که دانشجوها بايد کار علمي کنند.

دانا چقدر زمان مي برد تا به ايده آل فرهنگي در کشور برسيم؟

صحرايي: 15 سال طول مي­کشد که اين جامعه به بلوغ اين فکر برسد ولي وقتي رسيد ديگر اين چرخ فعال مي­شود. به فرض اينکه کل مجموعه هسته اي را دولت به هر دليلي به يک توافق رسيد و فعاليت هاي هسته اي تعطيل شد، ولي فکر هسته اي خواستن را که ديگر نمي توان تعطيل کرد؟ اين چيزي است که مقام معظم رهبري شروع کرده اند و ديگر کسي نمي تواند متوقفش کند.

دانا فرهنگ بيشتر متأثر از داخل است يا خارج؟

صحرايي: جمع بندي عرايض بنده در اين بخش اين است که درست است که الان فضاي داخلي به لحاظ فکري و فرهنگي به هيچ عنوان راضي کننده نيست ولي حواس مان باشد که اين اگر از حد تعادل و واقع بيني خارج شود ما را به يک يأس و به يک خود خوري ميرساند و آن چيزي است که خيلي از افراد ناخواسته دچارش ميشوند و بعد به داخل زواياي پنهاني که (جامعه خراب شد، قبلا بهتر بود و ...) مي خزند. اينها بايد در يک تلفيق خيلي دقيق و همراه با ظرافت کنار هم قرار بگيرد که از يک طرف بدانيم "کجاي جهان ايستاده ايم" و مردم جهان دارند چگونه نگاه مي کنند، چه بخواهيم و چه نخواهيم بيداري اسلامي فرزند انقلاب اسلامي است، چه کسي دوست داشته باشد يا دوست نداشته باشد، اينکه پس از 30 سال در شاخ آفريقا شعار مي دهند "نه شرقي، نه غربي، الله اکبر" اين تولد يک فکر است.

حال اينکه الان روي آن را پوشانده اند و يا مي گويند ببينيد بيداري اسلامي تعطيل شد؟ خب اگر اينطور باشد که انقلاب اسلامي هم سال 42 مي بايست تعطيل شود چراکه رهبرش را تبعيد کردند و بزرگانش را زنداني کردند؟ و .. ولي 15 سال اين جوانه زير خاک نفس کشيد و يکمرتبه در سال 57 ديدند که عجب جوانه اي بود، ما فکر مي کرديم که خوابيده است. يا مثلا بيداري اسلامي که يکي دو سال هم به خاموشي رفت و مثلا اخوان المسلمين بي بند و باري و قدر ناشناسي کرد و ... اما ان بيداري اسلامي جوانه اي است که دارد نفس مي کشد. در سال 42 پس از آن هيجان 15 خرداد دولت آهني روي کار مي آيد و الان اگر مصر را نگاه کنيد مي بينيد که دقيقا همان الگو دارد تکرار مي شود. سال 1332 نيز همين اتفاق در يک اشل کوچکتري مي افتد. در کشور خودمان حرکت امام حدود 34 سال طول کشيد تا نتيجه داد. مثلا اولين کتاب رسمي فرمايشات سياسي امام در کشف الاسرار در سال 1323 بود و تا 57 که انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد زمان برده است. بيشتر از 30 سال تا مردم ذره ذره به صورت آن شبکه اي که عرض کردم پي به حقايق ببرند. يکسري جزو شاگردان امام شوند و به مرور موجي ايجاد شود که در سال 57 منجر به انقلاب اسلامي شود. لذا در فضاي بيروني اين را بايد ديد که اين الگوگيري ها چه کارهايي را مي کند و ممکن است تا 10 سال ديگر هم اين اتفاق باشد ولي 10 سال براي تغيير يک ريل گذاري تاريخي خيلي طولاني نيست يعني نبايد توقع داشت که در بحرين دو سال انقلاب کردند و حالا بايد جمهوري اسلامي شود، يمن، عراق، سوريه و ... به همين صورت است. به طور کلي فضاي جامعه بشري فضاي کليد زدن نيست، که با يک کليد روشن و خاموش شود.

با اين گاه بايد بيرون را ديد ولي در داخل اين موتور دائما نياز به بازبيني و روغن کاري دارد، اگر بگويم ميخواهيم با همان حرکت اوليه مان بقيه مسير را برويم، اين همان اشتباهي است  که ممکن است دچارش شويم و متاسفانه خيلي صريح و واضح ميتوان گفت که بسياري از دولتمردان ما اصلا جايگاه خودشان را نميدانند. اين دولت بايد بداند که در يک هئاپيمايي بايان شرايط نشسته است، خيلي ها گويا صندلي شان هميني نيست که الان نشسته اند.

 

دانا از نظر خودتان در کداميک از اجزاي فرهنگي بيشتر مشکل داريم؟ دولت وظيفه خودش را انجام نداده است يا مردم؟

متناسب با جايگاه، قدرت اثرگذاري و جايگاه نخبگي قطعا دولت نمره پايين تري از مردم مي گيرد و مردم خيلي جلوتر هستند و به معناي واقعي کلمه جلوتر هستند. وقتي که در فضاي بمباران ضد فرهنگي که نيازي نيست مصاديق آن را يکي يکي ذکر کنيم اين فضاي فرهنگي مردم ماست يعني اينکه مردم خيلي دستگيره هاي محکمي را در اختيار دارند، ممکن است ظاهر عمومي جامعه ناخوشايندي هايي را نشان بدهد ولي جاهي ديگر همين تيپ مردم نشان مي دهند که عمق بيداري شان بيشتر شده است، مثلا فاکتور ظاهر را اگر کنار بگذاريم، و از يک لايه دروني تر نگاه کنيم ميبينيم که مردم ايران ديندارتر شده اند و ديندارتر زندگي مي کنند.

اگر در پيش از انقلاب اسلامي ما يکي دو تا جلسه مذهبي قابل استفاده چند صد نفره را داريم که خاطره خوش آن هنوز در ذهن مردم است، به علت اينکه در آن زمان اين‌ها گل جلسات بوده اند و مردم توجه مي کردند. الان در محافل مختلف انبوهي از تجمعات چند ده هزار نفره و بيشتر از اين هم داريم که بدون هرگونه مقايسه اي دارد در کنار ذهن ما کارش را انجام مي دهد و ما يادمان مي رود که چه بوده و چه شده است. حال شايد يکي دو تا را هم بگويند تصادف است و يا برانگيختگي احساسات است اما وقتي يک خط سير شد ديگر نمي توان نسبت به ان بي تفاوت بود. چند وقت ديگر ما وارد فضاي روحي و رواني ماه مبارک رمضان ميشويم. در ماه رمضان شما ظواهر را کنار بگذاريد و ببينيد در جامعه چه خبر است؟ يعني اشخاصي که ممکن است ظاهر انها را شما نپسنديد، آنوقت نگاهتان با عينک و رنگ دينداري باشد، مي بينيم که جامعه خيلي به لحاظ دينداري زلال است. در صورتي که در همين تهران امارهاي پيش از انقلاب مي گويد که مثلا تعداد مشروب فروشي ها نسبت به کتابخانه ها و ... خيلي بيشتر بوده است. الان مجموعه اثرگذاران ضدفرهنگي و فقط يک قلم آن يعني شبکه هاي فارسي زبان ضد دين دارند تمام جامعه را فرامي خوانند که "دين نه" ولي با يک تلنگر مي بينيم که در يک فضايي که آنجا جاي جواب دادن است، مي گويند که "دين بله" حال مثلا کسي که بنده ظاهرش را نمي پسندم و ممکن است اين امر را به اندازه نماز به دينش گره نزده است و فکر مي کند همين را از دين بدانم کافي است، اين به لحاظ مردمي است اما به لحاظ دولتي، دولت ها ديگر نبايد اينگونه فکر کنند، مثلا در دولت يازدهم وقتي که مقام مسئول دولت جمهوري اسلامي بگويد که ما فرهنگ خودي و غير خودي نداريم و ارزشي و ضد ارزشي نداريم اين يعني اينکه آن جايگاه و قطب نما در اختيارش نيست. اين مثل اين مي ماند که مکان کشتي را به دست من داده ايد و من مي گويم که چيزي به اسم مقصد و غربت نداريم. اين کشور مي خواهد به يک سمتي برود يا نه؟ اگر مي خواهد به يک سمتي برود که قطعا مي خواهد، و اين سمت و سو هم همين را نشان مي دهد، مگر ميشود گفت که دور و نزديک نداريم؟ و بعد اساسا نفر دومي که در دنيا اين حرف را زده باشد پيدا مي کنيم؟ اين سوال خيلي برون اجتماعي است. من از يک نگاه بيرون از ايران سوال مي پرسم، يک نفر ديگر را در جهان معرفي کنيد که بگويد ما فرهنگ خودي و غير خودي نداريم، از سياستمداران، متفکرين، تئرسين ها، روزنامه نگاران، فيلمنامه نويسان و کارگردانان و ... . اصلا اين حرف، حرف خارق العاده اي در ابعاد خودش است. يعني چه کسي نفر اولي بوده که اين حرف را زده است که حال ما نفر دوم باشيم؟ يعني آنهايي که دارند به ما مي گويند خودي و غير خودي نداريم، خودشان اينگونه عمل مي کنند يا نه؟ الان به طور مثال اتفاقات کريمه اوکراين را در نظر بگيريد، آنها که ديگر دعواي اسلام و غير اسلام ندارند؟ انها که حرفي از بيداري اسلامي و انقلاب اسلامي نزده اند؟ ولي آن هسته سياسي و اقتدارگراي غرب راحت مي آيد و مي گويد ما حتي روسيه را هم برادر تني خودمان نمي دانيم، برادر ناتني ماست. يعني اگر مشابه همين قضيه براي فرانسه و انگلستان پيش مي آمد، مطلقا چنين قاعده اي نداشت. نمونه هايش زياد است مثلا اختلاف انگلستان و اسپانيا، اختلاف جزيره اي که سالهاست دارند و انگلستان سال هاست قسمتي از اسپانيا را اشغال کرده است ولي خودشان دارند نشان مي دهند که ما حتي روسيه را هم داريم در يک دواير متحدالمرکزي مي گوييم که نگاه ما غرب محور است و روسيه را در يک شعاع بيروني تري نسبت به خودمان مي بينيم. چطور مثلا من فکر ميکنم که از روسيه به آنها نزديک تر شده ايم؟ چطور مي توانم فکر کنم که مي توانم برادر تني آنها تلقي بشوم؟ و لذا خودي و غيرخودي نداريم؟!!

خب اين حرف در ساده ترين بياني که ممکن است و با حفظ احترامات نشان دهنده  ناآشنا بودن با فضاي فعلي جهان است، حال با هر اسم و هر عنواني که اين حرف زده شود. بالاخره وقتي که ميخواهم از تهران به سمت مشهد بروم نمي توانم بگويم که ما هر مسيري را برويم به مشهد مي رسيم! کسي که اين را مي گويد فقط بايد به وي خنديد و لبخند زد. اينکه چه تصوير ساده اي از مسافت در ذهن ان شخص است و واقعا اگر سکان اين هواپيما را به سمت اصفهان بگيريم آيا باز هم به مشهد مي رسيم؟ اگر جمهوري اسلامي مي خواهد پيشقراول فکر و فرهنگ با نگاه انبيا و دين الهي در جهان باشد، ما برايمان فرقي ندارد که چه فيلمي ساخته مي شود؟ چه کتابي نوشته مي شود؟ و ...؟ و بعد اصلا دين را کنار بگذاريم، چرا ما بايد در نديدن دشمن نفر اول در جهان باشيم؟ چرا؟ کدام مجموعه هدفمند، عقل مدار، با تدبير اين کار را کرده است که ما دومي باشيم؟ هر انسان هدفمندي و هر انساني که هدفي را با اختيار و از روي عقلانيت انتخاب کرده است خواهد ديد که يک چيزهايي هست که وي را از آن هدفش بازميدارد. به قول استاد شهيد مرتضي مطهري "تقوا شرط دينداري نيست، شرط انسانيت است" تقوا يعني اينکه مثلا کسي که مي خواهد يک ورزشکار حرفه اي بشود براي مايي که زندگي عادي داريم مي گويند در روز مقداري قدم بزني خوب است، اما براي کسي که مي خواهد مدال داشته باشد، به او مي گويند که بايد روي گرم به گرم وزنت حساب کني، پس تو بايد در اين زمينه تقوا داشته باشي، هر چيزي را نخوري، هر مقداري نخوري، هر وقتي نخوري، و .... و اين وسط يکي بگويد که من مي خواهم قهرمان بشوم ولي اصلا غذاي چرب و غيرچرب هم برايم بي معناست، شيريني و ترشي برايم يکي است. مگر مي شود دوغ و دوشاب را يکي کرد و گفت که ما به مشهد مي رسيم؟ اين حرف خيلي ساده انگارانه و جداي از فضاي واقعيت هايي است که با انها زندگي مي کنيم. اين شروع يک نقد است که انتهايش را در وزارتخانه ها مي توان ديد، در جشنواره ها مي توان ديد، در نوشته ها مي توان ديد و ... .

 

دانا چه کنيم که بتوانيم به آن اهداف دوري که از همين الان بايد براي آنها هدف گذاري کنيم، برسيم؟ و نخستين اقدام چه بايد باشد؟

صحرايي: اينکه من عرض مي‌­کنم امام (ره) در سال 1323 با يک کتاب کاري را شروع کردند باز هم به اين معني نيست که امام فارغ از زمينه هاي ديگر بوده است. يعني اصلا وقايع اجتماعي در زندگي بشر نبايد خلق الساعه تصور بشوند يعني مجموعه اي از داشته هاي يک جامعه بشري و مثلا در قالب مردم ايران به يک جايگاهي مي رسد که آماده فهم نکات حضرت امام مي شود، يعني مثلا اگر همين حرکت امام در اوايل دوره قاجاريه اتفاق مي افتاد، مردم ما تکان نمي خوردند. به عبارت ديگر حضرت امام (ره) چکيده تمام تجربيات فکري، فرهنگي و تاريخي تشيع و وقايع گذشته بر مردم ايران بود و در بهترين شرايط آنها را بروز داده است. بدين معني که امام تجربيات تاريخي مردم ما را در ذهن شان داشته اند، تحليل داشته اند، فهميده اند و متناسب با آن برنامه ريزي کرده اند يعني امام به طور مثال شکست مشروطه را ديده اند، فهميده اند که اين کار به شکست مي انجامد يا فلان کار به درد مردم ايران نمي خورد، اين يکي کار، کاري ابتر است و ... و ثمره اين فکر و کارها جامعه را به يک سکويي رسانده است که اماده پرسش شده است و امام در اين پيچ تاريخي و تمدني (به تعبير مقام معظم رهبري) فهميده اند و فهمانده اند که کجاييم و چه کار بايد بکينم. لذا بايد اين را يادمان باشد که وقتي عرض مي کنم حضرت امام اين کار را کرده اند، الکي نگوييم که خب اما بوده اند و لاغير. تجربيات تاريخي ما و سرمايه هاي فکري و ديني ما بوده است و امام بهترين استفاده لازم را براي روشنگري در جامعه از اين سرمايه ها داشته اند.

اين يک نکته و ديگر اينکه حال بايد چه بکنيم و کجا را بايد ببينيم؟ و ... اينها شاخه هاي بحث است که يکي يکي خودش را نشان مي دهد و مرتبا ما داريم مي شکافيم و مي خواهيم شاخه اي را دنبال کنيم. يکي از ان کارهايي که بايد خيلي جدي به آن نگاه کرد که در فرهنگ؛ سياست و ... دخالت دارد و دولت و مردم بايد اين را بفهمند و مقام معظم رهبري هم به طور مفصل روي اين قضيه سرمايه گذاري کرده اند، نگاه تمدني به زندگي است، ايشان مي فرمايند که ما بايد حتما به سمت ايجاد يک تمدن نوين اسلامي و ايراني برويم. حال اگر اصلا دين را کنار بگذاريم، يک دولتمرد اين کشور در شرايط فعلي بگويد که من مي خواهم يک تمدن بسازم، اصلا تمدن ايراني هم نه، فرض کنيم ما در يونان نشسته ايم و مي خواهيم تمدن يوناني برقرار کنيم، بعضي از تصميمات ما با نگاه ماندگار بودن سازگاري ندارد، يعني يک جوري حرف مي زنيم و يک جوري کار مي کنيم که انگار فقط مي خواهيم نان امشب مان جور شود، نگاه نمي کنيم که ما آمده ايم که بسازيم و بمانيم. اگر اين اتفاق بيافتد خيلي از حرفهايمان تغيير مي کند، خيلي از نگاه هايمان و سياستگذاري هايمان تغيير مي کند. يعني اگر از رئيس جمهور اين مملکت تا وزير و وکيل و فرماندارو ... بفهمند که قرار است يک تمدن بسازيم، آن وقت ديگر من يک گوهر را نمي دهم و يک نان بگيرم که مثلا فقط امشبم را اداره کنم. پيامبر اکرم سه سال در شعب ابي طالب مي ماند، تحمل مي کند ولي نگاهش اين است که جهان بايد تغيير کند. خب به تعبير مقام معظم رهبري ما که هنوز در شرايط شعب ابي طالب هم نيستيم. يعني در فضاي پيروزي هستيم. در فضايي که غربي ها به سراغ ما مي آيند. مثل قريشي که به سراغ پيامبر امدند و اعلام کردند که بيا با هم صلح کنيم. ديدند که پيامبر دارد رشد مي کند و انها به سراغ صلح امدند و اين نبود که مثلا پيامبر بگويد حالا که شما مي خواهيد صلح کنيد، ما هم براي نشان دادن حسن نيتمان 3 سال به شعب ابي طالب مي رويم. يعني در حال حاضر غربي ها در موضع ضعف هستند و همه اين حرفها جاي استدلال دارد و وقتي مي گوييم در موضع ضعف هستند تنها يک شعار نيست. وقتي کسي که داعيه کدخدايي جهان را دارد و بعد مي آيد و زمان تعيين مي کند که تا 48 ساعت ديگر سوريه را بمباران مي کنيم و بعد با اهرم قدرت جمهوري اسلامي خيلي مفتضحانه نيروهايش را عقب مي کشد، انگار که هيچ حرفي نزده است و تهديدي نکرده است و همين کشور مرتبا پيام مي دهد که بياييد با هم صحبت کنيم و ... آنها از ما درخواست مي کنند و ما نه تنها درخواست انها را خيلي با ذوق زدگي مي پذيريم براي اينکه نشان دهيم ما چقدر آدم هاي شهروندي هستيم، خودخواسته به شعب ابي طالب مي رويم و مي گوييم بياييد اينجا با هم صحبت کنيم.

حال چکار بايد کرد؟ نکته اول اين است که بايد بدانيم کجاي کار قرار داريم؟ واقعا اين اتفاق بايد بيافتد، به نظر مي رسد که خيلي از دولتمردان ما نمي دانند که کجا هستند؟ و نگاه تمدني هم ندارند. طبيعتا اين مجموعه بايد اول اين نکات را بداند و بهد بيايد و روي جامعه اثرگذار باشد ولي حالا به اين مي رسيم که ما الان بايد چکار کنيم؟ ما به عنوان يک گروه، فرد، رسانه و ... وظيفه اي داريم. فرض کنيم در قالب يک رسانه، آنگاه ما بايد چکار کنيم؟ واقعا اين تفکر نياز به ارائه به جامعه دارد که مردم بدانيد که بيرون اين خبر است و درون نيز فلان خبر است و اين مجموعه عوامل را اول بفهميم و بعد بر اساس آن حرکت کنيم. يعني اينکه اگر من ندانم کجا هستم، چطور مي توانم حرکتي را شروع کنم؟ بنابراين نکته اول و مهم اين است که بدانيم کجاييم؟

اما واقعيت اين است که اگر مي دانستيم کجاييم اين حرف رئيس جمهورمان نبود، اگر مي دانستيم کجاييم اين حرف وزراي ما نبود. اينها خودشان فرياد مي زنند که نمي دانيم کجاييم!! لذا چيزي که الان عرض کردم يک حرف ذهني نيست، وقتي کسي مي گويد بالاخره جهان يک کدخدايي دارد و ما بهتر است برويم و با کدخدا صحبت کنيم، بهتر است بدين معني است که اين شخص اين چارچوب غربي ها را پذيرفته است.

دانا يعني نبايد با جهان در خصوص فرهنگ مبادله داشت؟

صحرايي: البته اين را بايد عرض کنم که تفکر طرف مقابل ما نيز باري به هر جهت بودن نيست، در جامعه بشري ما در يک فضاي خالي از تمدن زندگي نمي کنيم، منتها تمدن ها به تعبير شهيد مطهري "جهانگرد" هستند. يعني در هر مقطع تاريخي مي بينيد که گلوگاه و مرکز تمدن يک قسمتي از جهان است و آن قسمت دارد به نوعي تشعشعات خودش را به بقيه تحميل مي کند و اين تحميل هم به معناي نظامي آن نيست. قدرت فکر، فرهنگ، هنر و اخلاق و ... را مقهور خودش مي کند. خب به طور مثال يک زماني مصر اين تشعشعات را به جهان متمدني که ما از آن خبر داريم منتشر مي کرد، يک زماني مصر اين مرکزيت را داشته است، يک موقعي هند و يک زمان ايران و ... بوده است. در يک قسمتي از زمان جهان اسلام مرکز شده است و اسلام اين اتفاق را رقم زده است و به تعبير شهيد مطهري اين تمدن نه ايراني بوده است، نه هندي بوده است و نه غربي بوده است. تمدن اسلامي بوده است که مردم مسلمان فارغ از اقوام و ملل در آن بوده اند. البته اسناد تاريخي اين را نشان مي دهد که ايراني ها پررنگترين نقش را داشته اند که ليست بلند بالايي که اين شهيد در کتاب خدمات متقابل اسلام و ايران آورده اند و از متفکران فکري، فلسفي و فقهي و ... اکثرا ايراني بوده اند. خب اين تمدن در يک زماني بالا بوده است و بقيه تحت الشعاع اين تمدن قرار مي گرفتند و استفاده مي کردند، شخصي مثل ويل دورانت در تاريخ تمدنش به وضوح اعتراف مي کند که بسياري از داشته هاي تمدن غرب از تمدن اسلامي تغذيه شده است. خب در آن زمان ممکن بود که يکي در غرب زندگي مي کرده ولي حرفش را از تمدن برتر آن روز مي گرفته است، حرف اين است که الان اين تمدن غرب به هر حال جبهه گيري بالايي دارد، وقتي مي گوييم اين گروه الان تمدن اسلامي را نمي داند، نمي فهمد و دنبال نمي کند به معناي باري به هر جهت بودن نيست، به معناي اين است که ما در زير يک نورافکني نشسته ايم ولي زاويه نشستن مان را با چراغ ديگران تنظيم مي کنيم. يعني وقتي من نگاهي به تمدن اسلامي ندارم، شهروندي تمدن غرب را پذيرفته ام، وقتي مي گوييم جهان کدخدايي دارد و برويم و با خودش ببنديم، بهتر است دقيقا مفهومش اين است که من قطب نما را به جهت ديگري تنظيم مي کنم، اين خداي ناکرده به معني بي ديني نيست، اين به معناي ضد انقلاب بودن هم نيست و به معناي خيانتکار بودن هم نيست بلکه به معناي عدم توجه به سرمايه هاي واقعي است که زير دست خودمان است.

دانا چگونه مي‌­توان مسئولين را بيشتر متوجه مقوله فرهنگ کرد؟

صحرايي: براي متوجه ساختن مسئولان فرهنگي به نظرم بهترين کار همين فرمايشاتي است که مقام معظم رهبري بر آن تاکيد دارند، يعني "به نقد کشيدن" البته نقد به اين معني که به ان مسئول بفهمانيم که حواست هست که ما خودمان هم مي توانيم تمدن بسازيم؟ پس بي خود شهروند دست به سينه تمدن زمخت و خشن غرب نشو! آن هم تمدني که به گفته خودشان وارد قوس نزول شده است يعني وقتي ما به شيفتگي غرب رسيديم که ديگر دوران روپا بودنش تمام شده است و به تعبير خيلي از متفکرين داخلي و خارجي ما، اين دست و پا زدن ها و هيجانات فعلي تمدن غرب در مسير رشد و بالا رفتن نيست، در مسير سقوط است که دارند دست و پا مي زنند، يعني واقعا اگر غرب در جايگاه اقتدار بود، بالا رفتن يا پايين امدن يک کشور نبايد برايش آنقدر مهم ميشد. اينکه رصد مي کنند که چه کسي بلند شود تا به زعم خودشان سر جايش بنشانند، نشان دهنده اين است که نگرانند از اينکه کسي بلند شود و اين نشان دهنده اين است که تمدن غرب دوران اوج خود را سپري کرده است و سعي مي کند با چنگ انداختن به ديگران خودش را نگه دارد.

اين از نکته اول، که ما بايد توجه کنيم که به نقد کشيدن بايد منصفانه و البته با نشان دادن استدلال ها باشد.

نکته دوم اينکه با توجه به هويت انقلاب اسلامي که هويت دولتي و حکومتي نيست، و هويت فرمايشي نيست، ما اگر دولتمردانمان را همراهي مي کنيم و ... از اين طرف دستمان براي همراهي مردم خيلي بازتر است يعني دولتمردان در ميدان نقد، نظر، فکر و ... تا حدي که مي فهميم وليدر مردم ايجاد زمينه ها و ذائقه هاي جديد (مردم ذائقه هاي آماده اي براي پذيرش مسئوليت ديني و تاريخي داشته باشند). همين که رهبري مي گويند مثلا زندگي مردم بايد همراه با عزت باشد؛ بايد به مردم اين عزت را خيلي جدي و با شکل درست تاکيد کنيم. به طوري که مردم واقعا عزت نفش پيدا کنند  که اگر من بفهمم چه جايگاهي دارم و چه ذخيره اي در اختيار دارم، و چه کار مي توانم بکنم، آنوقت زمينه اي ايجاد مي شود که خيلي از حرف هاي بعدي را راحت بفهمم. وقتي رهبري اينقدر تاکيد مي کنند که نگاه تمدني داشته باشيد و مثلا به جوانان توصيه مي کنند  که هر کجا که هستيد آنجا را مرکز دنيا بدانيد و متناسب با آن کار کنيد، يعني من مي توانم در دنيا اثرگذار باشم.

حضرت علي (ع) مي فرمايد "خدا رحمت کند آن کسي را که بداند از کجا آمده، کجاست و کجا مي خواهد برود" و اين يک راه متعالي براي انسان است و يک تجربه براي زندگي مان. پس اولا بايد بدانيم کجاييم، و دوم اينکه بايد بدانيم به کجا مي خواهيم برويم. ما اصلا مي خواهيم تمدن داشته باشيم يا خير؟ مي خواهيم يک شهروند مودب و دست به سينه در اين دهکده جهاني باشيم؟ اگر اينطوري است پس چرا اينهمه دعوا ميکنيم؟ و اگر اين نيست پس بگذاريم آن کساني که اين راه را قبول دارند، بدوند. براي ما هم که انقدر در اين کشور منفعت هست که يک زندگي خوب داشته باشيم. اين آقايان هم که مشکل اقتصادي ندارند؟ رهبر انقلاب مي گويد که "سمت ما اين است اگر قبول داري بيا و کمک کن و اگر قبول نداري، ديگر در اين کشتي ننشين و کشتي را خراب بکن و اذيت بکن".

پس نکته دوم اين است که به چه سمتي مي خواهيم برويم، و البته در اين قضيه حتما نقش کساني که اثرگذار فکري و فرهنگي هستند خيلي بالاست يعني يک رسانه بايد روي تک تک خبرهايي که به مردم مي دهد، ديد تمدني را داشته باشد. بدين معني که بايد انتخاب کند که خبري که مي زند با اراده اش همخواني دارد يا خير. بايد اين را درک کنيم که رهبر انقلاب چه مقدار زمان گذاشت تا ذائقه مردم را به سمت کار علمي ببرد. وقتي رهبر انقلاب مثلا 10 تا 15 سال زمان بگذارد حتما ما بايستي زمان بيشتري از اين را براي رسيدن به هرف در نظر بگيريم و نبايد زود خسته شويم. پس هرکسي خودش بايد اين را براي خودش ترسيم کند که در اين فضا به کجا مي خواهد برود؟

در کل بايد بگويم که ما بايد در لايه حکومتي و دولتي يکسري کارها را انجام بدهيم و بايد يادمان باشد که ما به هر حال جلودار يک حرکتي هستيم و در تعابير مختلف داريم که مردم در نهايت به بزرگان جامعه نگاه مي کنند. ضمن اينکه بايد بدانيم در فضاي رسانه اي يک حلقه واسط هستيم و از يک طرف مي توانيم نگاه حکومتي و دولتي را تعديل کنيم و نقد کنيم و اين چيزي است که حتي مقام معظم رهبري امسال تصريح کردند که اين کار را بکنيد و ما را به چالش بکشيد و از طرف ديگر هم بايد دست مردم را بگيريم و به يک فضاهاي زيباتري راهنمايي کنيم. بگذريم از اينکه دولت خواسته يا ناخواسته دارد يک دريچه هاي تاريکي را باز مي کند که نبايد.

 

*مقايسه عملکرد فرهنگي در دولتهاي مختلف

دانا به نظر شما عملکرد فرهنگي کدام دولت ها بهتر و کداميک از دولت ها بدترين عملکرد فرهنگي را داشته اند؟

صحرايي: هر چيزي که عنوتان فرهنگي ميگيرد نبايد به معناي مثبت بودن تلقي شود، يعني فرهنگ يک کليدواژه داخل يک قدرمطلق است. مي تواند جهت مثبت داشته باشد و يا جهت منفي داشته باشد اما بالاخره مثبت تلقي مي شود. لذا مثلا در خيلي از نگاه هاي جهاني بسياري از کارهاي مبتذل به لحاظ ديني و فطري را هم فرهنگي مي نامند بنابراين در نگاه داخلي هم بايد اين امر را مدنظر داشت که هر چيزي که عنوان فرهنگي به خود مي گيرد لزوما به معناي مثبت بودن در سمت و سوي جامعه نيست. خيلي چيزها و کارهاست که شکل فرهنگي دارد اما در واقع ضدفرهنگ به معناي ارزشي آن است. با اين نگاه اگر معيار را آن استوانه فکري انقلاب اسلامي که مي گويد انقلاب اسلامي يک انقلاب دين محور است، قرار دهيم، (البته اقتصاد، سياست، خواسته هاي اجتماعي و ... در آن دخيل بوده است اما بدون هيچ شک و شبهه اي مي توان گفت که محوريت همه اينها را دين تشکيل مي دهد) کليه حرکت هاي دولت هاي پس از انقلاب هم بايد با آن سنجيده شود، خب وقتي وارد فضاي بعد از انقلاب مي شويم يکسري از مقتضيات خود به خود بار خيلي از کم کاري ها را به دوش مي کشد، انقلاب ما در مقايسه با انقلاب هاي اثرگذار جهان، انقلاب جواني است. بدين معني که ما داريم يک فيلم بسيار بسيار با دور تند را از يک اثرگذاري اجتماعي در کشورهاي ديگر مي بينيم. مثلا انقلاب معروف فرانسه در سال 1789، از قرن 18 تاکنون ذره ذره اثر گذاشته تا يک چيزي را بتواند نشان بدهد. انقلاب هاي انگلستان و آمريکا و ... هم همين گونه است اما ما در انقلاب مان با 30 سال قدمت مي خواستيم همه اين کارها را با هم بکنيم. با اين نگاه خيلي از چيزها دست به دست هم داده و خيلي از کم کاري ها پوشش داده شده است. وقتي رو به جلو مي رويم، به مرور آن هيجانات و خودکاري هاي اوايل انقلاب به طور طبيعي ممکن است کمرنگ شوند. فضاي جنگ تحميلي و آن تزريق مبارک روحيه ايثارگري، فهم و شعور و نگاه به تعالي و کمال به مرور کنار مي رود و به تعبير خود مقام معظم رهبري بعد از جنگ فضاي چرب و شيرين دنيا خودش را نشان مي دهد. خب در اين فضاها بايد کفه اثرگذاريهاي دولت و هدايتگري اش پررنگتر مي شود.

دانا دوران پس از جنگ را چطور مي­بينيد؟

صحرايي: متاسفانه اين امر همان نقطه جدي است که ما به مقداري که ازز فضاي اثرگذار مبارک انقلاب و بعد فرهنگ سازي جنگ تحميلي در قالب دفاع مقدس دور ميشويم، دولت ها براي پر کردن اين خلأ نيامدند. اين نکته مهم است که يک دولت بايد بداند الان زمان جنگ است يا دولت زمان صلح است. در زمان صلح من چه کارهايي را بايد انجام دهم تا جامعه بر همان مدار مبارک حرکت کند؟ متاسفانه اين اتفاق نيفتاده است. البته اين را هم بايد بدانيد که ما داريم يک ديکته نوشته شده را مرور مي کنيم. شايد از جهاتي بايد با يک نگاه خوش بينانه به خيلي از افرادي که در ان مقطع فکر ميکنند که دارند کار فرهنگي انجام مي دهند آفرين گفت. ما نشسته ايم و در وراي يک تاريخ ولو کوتاه گذشته و داريم آن را بررسي مي کنيم. خب در دوره سازندگي يک عده اي خواسته و يک عده اي هم ناخواسته رنگ و بوي کشور را از ادبيات فرهنگ و فکر و اعتقاد دفاع مقدس به سمت ديگري سوق مي دهند که البته بنده فکر مي کنم بيشتر ان ناخواسته بوده است. و مقهور شرايط شدن (يعني وقتي مي بينيم که مثلا جامعه دچار يکسري آسيب هاي اقتصادي است و از ان طرف هم الگوهايي را در جهان براي ما معرفي مي کنند از فضاي رکود مي خواهيم يکمرتبه خيز برداشته و به سمت جامعه اي که به نظرمان مطلوب است، برويم، از يکسري مسائل غفلت مي شود و البته گروه هايي هم بر آن موج غفلت سوار مي شوند و همان "خواسته ها" مي شوند).

خب اين اتفاق مي افتد و بعد در جامعه در ان شرايطي که مثل يک فنر فشرده در فضاي قبل از انقلاب با يک ادبياتي زندگي کرده و انقلاب مي آيد و يک ادبيات جديدي را معرفي مي کند و تا جامعه بخواهد با اينها انس بگيرد و مقداري عميق تر وارد شود، جنگ مي شود و بعد دولت سازندگي مي آيد و فضاي فرهنگي را همراه با فضاي سياسي منجمد و فشرده مي کند لذا در شروع دولت دوم خرداد حرف هاي فرهنگي ما بر موج سياسي مي نشيند. يعني فرهنگ سياست زده به جامعه معرفي ميشود لذا مي بينيد که اثرات اجتماعي آن زياد مي شود. فضاي فرهنگي مي تواند به اشکال مختلفي دنبال شود، چرا؟ تنها به اين دليل که در دوره قبل از ان خواسته يا ناخواسته فرهنگ و سياست را با هم عجين کرده ايم و مردم احساس مي کنند که در هر دو بايد يک حرف هايي را ببينند و بشنوند.

بنابراين متاسفانه مي بينيم که در دوم خرداد 76 عنوان فرهنگ هستولي کارهايي که اتفاق مي افتد همگام و متناسب با آن محور انقلاب نيست.

دانا دولت هاي بعد از اصلاحات چطور؟

صحرايي: اين آمد و رفتي که دولت دوم خرداد دارد مي­بينيم که در يک بعدي آنقدر فرهنگ سياست زده شده است و جلو مي رود که بيشتر ابعاد جدي و واقعي از زندگي مردم مورد سوال قرار مي گيرد لذا با روي کار آمدن دولت بعد از اصلاحات و آقاي احمدي نژاد، از يک جهاتي باز مباحث متاثر از اقتصاد و فرهنگ و سياست دوره دوم خرداد است يعني اين آمد و رفت جامعه ما مثل يک نمودار سينوسي است که بسامد آن ممکن است جلوه گري خيلي زيادي داشته باشد ولي به مرور مردم بايد اين را طي کنند تا کم کم انتخاب گري هاي ما رشد کند.

بدين معني که در وراي اين حرفها مي خواهم اين را بگويم که ممکن است خيلي از اين نگاه هاي دروني ما راخسته کند ولي اگر از بيرون نگاه کنيم (شهيد مطهري در کتاب "آينده انقلاب اسلامي" يک جمله و پاراگراف بسيار بسيار زيبايي دارد و مي گويد "يک مصلح اجتماعي ممکن است که خيلي از چيزها را بتواند به جامعه اش هديه کند، يک ثروتي را ملي کند و يا سرمايه اي را برگرداند ولي هيچکدام از اينها به اين اندازه نيست که بيايد و هويت يک جامعه را به آنها برگرداند و به آنها نشان بدهد که مي توانند ...") در حال رشد فرهنگي هستيم. خب ما در فضاي بعد از انقلاب اين انتخاب گري را تجربه کرديم و کم کم اين انتخاب گري دارد به يک آرامشي مي رسد، به تعبير رهبري در همين سخنان اخير خودشان که فرمودند "الان ديگر انتخابات به يک امر بديهي در کشورمان تبديل شده است و مي بينيم که 25 سال قبل يا 30 سال قبل واقعا اينگونه نبوده است اما الان اينگونه شده است" اينها با سخنراني به دست نمي آيد وبايد مردم آن را خودشان لمس کنند.

هرچقدر که به جلوتر مي رويم به اين نتيجه مي رسيم که مي شود کسي نخست وزير انقلاب باشد و خرابکاري کند، رئيس جمهور باشد و خراب کند و ... و اين موج انقلاب مي تواند جلو برود و افراد خودشان را با اين موج تطبيق بدهند. حتي مي بينيم که کسي که قائم مقام رهبري مي شود اما معصوم نيست و مي تواند اشتباه کند. با اين نگاه مي بينيم که فارغ از اينکه دولت ها چکار کرده اند و چکار نکرده اند، الان هم دارم مي بينم که موجي از حرکت هاي فرهنگي مردمي دوباره در حال ايجاد شدن است و اين يعني اينکه مردم آن بي تجربگي که در اوايل انقلاب داشتند را ديگر ندارند. انقلاب شده است و فرهنگ را دودستي دست دولت داده ايم اما يواش يواش داريم ياد مي گيريم که دولت قسمتي از اين کار است و خودمان بايد حتما در اين فضا جدي باشيم.

تجربه مبارکي است که در لابلاي تمام اين فراز و نشيبها دارد خودش را نشان مي دهد و رهبري هم اشاره کردند که اين حرکاتي که از اول انقلاب اثرگذار بوده است، بايد با جديت ادامه پيدا کند و اين يعني اينکه دولت هاي پيشين و دولت اخير کارهايي را در زمينه فرهنگ انجام داده اند و ما به وضوح بعضي از جاهاي ان را مي بينيم که اشتباه است. اما در کنار اين آفت هايي که ايجاد کرده اند، اين نکتات مثبت هم در درونشان بوده است و آن اينکه مردم بيايند و خودشان را در اين فضا ببينند و حرکت کنند.

 
 
 
ارسال کننده
ایمیل
متن
 



جهت عضويت در کانال های خبري سلام لردگان روی تصاویر کليک کنيد
پیوند
سايت رهبري

دولت

مجلس